من و تو در بد زمانهاي به هم رسيدهايم!
وقتي كسي كتاب نميخواند،
من لاي كدام برگه از عاشقانههايم بنويسم
و منتظر بمانم تا ببيني؟
وقتي فلسفه انتخاب ميافتد ته فنجانِ چاي و قهوهات،
نميشود تا ابد دوستدارم بماني!
وقتي دستِ خاليام كفاف آرزوهايت را نميدهد…
وقتي براي يك شب دوري و قهر كردنمان سرا پا ترس بشوم،
دلم هزار راه برود تا زبانم لال نكند كسي بيايد،
دلت را ببَرَد و تو او را زير سر بگذاري ..
كسي كه نيست بزرگي كند و بيايد،
تكليفِ اين عشقهاي قراردادي را روشن كند!
من و تو در بد زمانهاي به هم رسيدهايم…
نه اين زمانه، زمانهي دوست داشتن
و دوست داشته شدن، نيست!
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.