يکبار بي هوا و اتفاقي،
کاملا اتفاقي چشمت مي افتد به عکس کسي که خيلي وقت است، فراموشش کرده اي
دلت مي خواهد هر چه بدوبيراه در طول سالهاي زندگيات ياد گرفتهاي را نثارش کني!
ناسزا مي گويي.
و با غيض و نفرت تکتک اعضاي صورتش را نگاه مي کني و باز به صاحب عکس بدوبيراه مي گويي!
آنقدري که هر که از دور تماشايت کند، ميخکوب رفتارت مي شود
و خودت هم هاج و واج مي ماني که اين همه نفرت را کجاي دهانت پنهان کرده بودي، كه حالا داري يکريز بر زبان مي آوري؟
دلت نمي خواهد ديگر بهش فکر کني!
و در عجب مي ماني که مگر خاطرهها چقدر مهم هستند؟
این کتاب یکی از معروفترین کتابهای شیما سبحانی است او تا کنون بیش از ۱۰ کتاب تالیف کرده است.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.