نمایش دادن همه 58 نتیجه
نمایش
همه
جهان كوچك من(چاپ دوازدهم)
علی قاضی نظامبدون بال پرواز كن(چاپ پنجم)
نرگس صرافیانبازدم
زیر نظر علی سلطانی
سنگینی جسم، روحم را مچاله میکند. گویی صدها وزنه به من آویخته شده. یک قدم جلوتر میروم. به پایین نگاهی می اندازم. به آسمان نزدیک ترم تا به زمین. تردید دارم. میترسم بپرم و به جای پرواز، سنگینی کالبد مرا به زمین بکوبد. شاید هم سقوط، شرط پروازم است. چشم میبندم. دستانم با موسیقی پخش شده در ذهنم، بدنم را وجب میکند. سانت به سانت.سلول به سلول. دستم را آرام روی پوستم میکشم. پوستی که حصاری است، بین من تا من. دندهها حالم را بهم میزند. رگ های بیرون زده ی دستم، طناب هایی است دور تا دور وجودم. قفس مغز اجازه هر کاری را از من گرفته.ساکن و بی حرکت، روح محبوسم را به آغوش میکشم. دمی عمیق میگیرم. تنها راه پرواز، بازدم نفسهای تکه پاره شده است. رها از قفس سینه، و پرواز به جایی که عاری از قفس است.
و تنها عشق چاره ساز است
علی سلطانیآدمك های ابری
پوریا کریمیعشقت را به فنا نده
گری جان بيشاپدر باب اعتمادبهنفس
آلن دوباتن| مترجم:سارا امينی
شاید همهی ما اعتماد به نفس را هدیهای الهی از سوی خداوند بدانیم که فقط به افرادی خاص عطا شده است. این موضوع را احتمالا در لحظاتی به یاد میآوریم که تصمیم داریم کاری که برایمان سخت است انجام دهیم. کارهایی مانند حل معادلاتریاضی به اعتماد به نفس چندانی احتیاج ندارند؛ اما پیشنهاد ازدواج دادن به کسی که دوستش داریم یا درخواست اینکه همسفرمان صدای موسیقیاش را کم کند، از این نوع کارها است.
حالا چه باید بکنیم؟
«آلن دوباتن» در کتابش «در باب اعتماد به نفس»، مجموعه مهارتها، ایدهها و افکاری را به شیوهای نظاممند به ما میآموزد که با آموختن آنها به تدریج میتوانیم اعتماد به نفس را در خودمان بیشتر کنیم.
سرپناه بارانی
جوجو مويزبرسد به دست نيك آفريد
گروه نویسندگانتنها در پاريس و داستان هاي ديگر
جوجو مویزهنوز هم من
جوجو مويزمی گفت…
فهيمه ملكماه عسل در پاريس
جوجو مويزچيزهايی هست كه نمیدانی (چاپ پانزدهم)
علی سلطانیپس از تو
جوجو مويزهمه چيز از يك شوخي شروع شد
گروه نویسندگانParis For One
جوجو مويزدختری كه رهايش كردی
جوجو مویزمن پيش از تو
جوجو مويزنامه های سپيد
علی مرادیسين ميم
ميلاد شاهسونآشنایی با خواص گیاهان داروئی
س. صداقتیخیرگی
الیف شافاک
رمان خیرگی با رویای یک زن اغاز میشود که یک بالون در حال پرواز در اسمان می بیند . بخشی از رمان محرم ،قصه زنی چاق و مردی لاغر اندام و کوتاه قد است که با همه تناقض هایشان در تلاشند دور از چشم مردم ،زندگی بی سر و صدا و ارامی داشته باشند. داستان در چند بازه زمانی در استانبول ، سیبری و فرانسه اتفاق می افتد .